گزیده ای از کتاب ادبی حسرت عشق نشر شقایق... چشم که گشودم خورشید غروب کرده و شب بساط مخملی اش را بر پهنای پیکر آسمان گشوده بود نگاهم از آسمان بر روی ساعت دیواری اتاق افتاد از روی تخت پایین آمدم و در حال مرتب کردن اش با خودم گفتم چقدر خوابیدم الان دوباره صدای مادر در میاد از اتاق که بیرون آمده ام صدای آرام و مودب فرهاد مرا بر جای خود نگه داشت سلام خاله مهسا خم شدم و او را بغل کردم به گونه اش بوسه زدم و گفتم سلام به روی ماهت خاله جون برای کمک به مادر وارد آشپزخانه شدم نرگس با دیدنم لبخندی زد و گونه ام را بوسید سلام حالت چطوره مادر به جای من جواب داد میخواستی چطور باشه مادر کاش مهسا هم مثل تو ذره ای عقل داشت این طور حداقل من و پدرت اینقدر عذاب نمی‌کشیدیم چطور مگه باز سوژه جدیدی پیدا شده پیدا شده الان چند ماهه که آقای کمالی منتظر جواب خانم نشسته سعی کردم خشم درونم را کنترل کنم کی بهش گفته منتظر من بشینه من اگه اونو دوست داشتم یا احساس می کردم که میتونم در آینده دوستش داشته باشم همون دفعه اول بهش جواب مثبت می دادم ولی مثل اینکه این آقا اصلا حرف حالیش نمیشه حالیش نمیشه چیه این چه طرز حرف زدنه چطور دیگه باید صحبت کنم بابا به چه زبونی بگم من از این آقا خوشم ن... می... یاد آشپزخانه را ترک کردم و دوباره به اتاق برگشتم چند دقیقه بعد نرگس پشت سرم وارد شد و کنارم نشست مگه این آقای کمالی چه ایرادی داره که بهش جواب مثبت نمیدی تا اونجا که من شنیدم داره برای دکترا درس میخونه پسر خوشتیپ و خوش چهره ای به اندازه خودش هم ثروت داره پسر... مثل اینکه فراموش کردی آقای کمالی برای بار دوم که میخواد ازدواج کنه خوب این که دلیل نمیشه بیچاره زن اولش سر زایمان فوت کرد یعنی به نظر تو دیگه حق زندگی نداره چرا داره ولی نه با منی که ده سال از خودش کوچکترم و دل به کسی نسپردم تو خودت بهتر از هر کسی میدونی که عشق برای من توی زندگی چقدر مهمه من نمیخوام عشق دوم کسی باشم از این گذشته... من به ثروت این آقا هم شک دارم یه جوان به سن و سال اون که در حال تحصیله و به قول خودش هیچ کس و کاری نداره از کجا میتونه این همه ثروت داشته باشه تو که غیر از آقای کمالی خواستگارای زیادی داری همین پسر خاله صدف چرا به اون جواب نمیدی تو رو خدا اسم بهرام رو نیار اون اگه صبح از پدرش پول توجیبی نگیره هیچه این نشد یکی دیگه از جایم بلند شدم و پرده اتاق را کنار زدم و گفتم فعلاً اصلا تمایلی به ازدواج ندارم بی مقدمه گفت مهسا تو تنها به زیباییت مینازی و الا هیچ دلیلی نداره که به آقای کمالی جواب رد بدی متوجه منظورت نمیشم خیلی خوبم متوجه شدی تو با خودت فکر می کنی چون تنها داراییت زیباییه باید اینقدر مغرور باشی البته فکر کنم آقای کمالی هم در حد خودش جوان زیبا و برازنده ای هم با کمالات و تحصیل کرده است و هم ثروتمند این دلیل نمیشه که چون یک بار ازدواج کرده بهش جواب رد بدی اولاً من زیبایی ندارم که بهش بنازم دوما در مورد جواب رد دادن های من هر چی میخواهید فکر کنید فکر کنید من مغرورم... اگه دوست نداشتن و اینکه نمی خوام یک عمر با کسی زندگی کنم که بهش علاقه ای ندارم و به جای من در ذهن تصویر ترسیم شده زن دیگه ای غروره... آره غرور منو گرفته ولی مهسا... عشق بعد از ازدواج هم به وجود میاد اما خودت بهتر از هر کسی میدونی که من ابدا بدون عشق ازدواج نمی کنم تا نسبت به کسی احساسی پیدا نکنم بهش جواب مثبت نمیدم چون دید خیلی ناراحت شده ام بحث را جهت دیگری داد تو باید به فکر سرور هم باشی چون اون حالا نوزده سالشه چند روز پیش هم خانم سلطانی برای محمود ازش خواستگاری کرده اینطور که معلومه خودش هم زیاد بی‌میل نیست اگه سرور قصد ازدواج داره من حرفی ندارم یعنی تو ناراحت نمیشی سرور قبل از تو ازدواج کنه نه برای من اهمیتی نداره مگه کسی در این رابطه حرفی زده نه کسی حرفی نزده خود سرور می گفت می ترسم قبول کنم و مهسا از دستم ناراحت بشه بهش بگو من ناراحت نمیشم دوست ندارم مانع خوشبختی کسی باشم چرا اینقدر مخالفت می کنی سنت که مناسبه خیلی هم به آقای کمالی میای هردو خوش چهره و جذابید حرف آخرت را به عنوان یک شوخی تلقی می‌کنم اما در مورد سنم من تازه ۲۱ سالمه و حالاحالاها قصد ازدواج ندارم
نویسنده: مرضیه رحمانی
 پور 
بانک کتاب بیستک خرید آنلاین کتاب حسرت عشق شقایق از سری کتاب‌های ادبی و داستانی به شما علاقه مندان پیشنهاد می کند
گاهی اوقات تجربه‌ی یک بار خرید از بانک کتابی با مزایای ویژه می‌تواند مسبب عادت همیشگی برای سایر خریدهای اینترنتی شود. حال اگر افراد مراجعه‌کننده بدانند که بعد از ارسال سفارش کتاب حتی از نوع کمیاب‌ترین آن به بانک کتاب بیستک، در کمترین مدت، سفارشات را درِ منزل تحویل می‌گیرند، بی‌شک در ادامه‌ی راه خرید خود، بانک کتاب بیستک را به فراموشی نخواهند سپرد.