افق
product-details

کشتن نشر ثالث

کتاب کشتن انتشارات ثالث

کدکالا: 7264
بازدید: 862 بار
وضعیت: بزودی
مجموعه اصلی: داستان و رمان
زیرمجموعه: ادبیات و داستانی

عنوان: خرید کتاب کشتن انتشارات ثالث
 کتاب کشتن از مجموعه کتابهای انتشارات ثالث می باشد که در بخش ابتدایی کتاب آمده است. تا پشت قاب پنجره رفت جلو چاقوی شاخ گوزنی را گذاشت روی دسته صندلی رد خون چسبیده به انگشت ها سرد می شود و می ماسید. ملحفه روی تخت را برداشت و کشید روی بخار شیشه. حالا باز می توانست بارش بی وقفه برف را ببیند بارش برف در هوای شیری رنگ شب دانه های درشت تیکه سنگین می‌آمدم پایین می آمدم پایین تا بنشینند روی درخت های استخوانی با شاخه های نازک طرح های خیس خورده خون از جیب چپ کتش قطره قطره سرازیر می شد روی فرش روی پارچه شلوار گرما می داد و پوستش. پاکت سیگار را از لبه پنجره برداشت فیلتر سیگار را کند و انداخت توی باقی فیلترهای توی زیر سیگاری. کبریت را کشید نور زرد ریخت روی شیشه تا آمد سیگار را بگیراند به تصویر خودش روی شیشه نگاه کرد و قطرات خون پخش شده بودند روی پهنای صورت اینجا و آنجا بدون هیچ نظمی. روی کت و شلوار سفید رنگش اما بیشتر لکه های کوچک و بزرگی بودن چسبیده به پارچه انگار کسی شیشه مرکب را برداشته و پاشیده باشد طرفش مرکب قرمز. بریدگی لب شکری اش دو باره افتاده بود به خارش تمامی نداشت. از دیروز  شروع شده بود و هنوز چیزی زیر پوستش وول می خورد خارشی عصبی کننده دستش را بالا آورد و بریدگی لب را گرفت بین انگشت با انگشت سبابه و شست فشار داد خارش زیر پوست بیشتر آنجا بود که گوشت اضافی آورده و فشار داد فشار درد کم کم جای خارش را می‌گرفت اول روی پوست و گوشت دست آخر عصب ها. سرش را جلوتر کشید و رد پاهای جامانده از روی برف را دنبال کرد ردپاها از پشت در شروع می شدن از میان درختهای انار میگذشتن جلو می‌رفتند تا برسند به بدن لخت کمیل بدن لخت و لاغر دراز کش میان حجم برف با دنده های بیرون زده گردن باریک دست و پاهایی طناب پیچ لرزش ناتمام اندام. و بعد خونی که از بین ران هایش از جای بیضه های بریده شره می کرد روی پوست بعد از آن راه باز می کرد روی سفیدی تلمبار شده برف. از پشت پنجره برگشت و تا کنار شومینه رفت جلو و آتش حالا گر گرفته بود صدای ترکیدن چوب ها می‌آمد شعله ها زبانه می‌کشیدند صندلی را جلوتر کشید و نشست کف پاهایش را تکیه داد به بدنه کاهگی دیوار هرم شعله ها ریخت و روی صورت و گردنش برای لحظه‌ای چشم‌هایش را بست و سعی کرد همه فکر هایش را بگذارد کنار بگذارد کنار و به چیز دیگری فکر کند که یک دسته کبوتر در حال پرواز یک جفت قناری زرد رنگ و کز کرده گوشه قفس چهره زیبا و اصیل یک دختر دهاتی نتوانست نمی شد سیل سرکش افکار وحشیانه وجود می‌آوردند دست بردار نبود می‌آمدند تا بکشانندش به گذشته به روزهای قبل به ماه های قبل از سال های قبل. فکر کردم اگر برف دست نکشد از باریدن ممکن است مجبور شود بماند همین جا توی روزهای عادی هم ماشین را به زحمت در این کوچه باغ های خاکی می راند چه برسد به حالا. برف لعنتی اگر مردم اصغرآباد از راه برسند. اگر یکی از رعیتها به سرش بزند بیاید اینجا چه. نه اصلاً کدام احمقی وسط این سوز میرود سر باغ. بیایند همه شان بیایند کی تخمش را دارد حرف بزند. سرش را پایین گرفت و زل زد به لکه های خون خشک شده روی شلوارش شکل داشتن نقش هایی که انگار از قبل روی پارچه سفید چاپ کرده باشند از بودن ماهی خرس گربه. حیوانی که سرش را گرفته باشد توی بغلش گربه آرام با چشم های تنگ شده منتظر اینکه تکه گوشتی بیاندازند جلویش‌. سیگار دیگری بیرون کشید فیلترش را کند و انداخت داخل آتش چوب نیمه سوزی را برداشت و تا جلو صورتش بالا گرفت. سیگار روشن شد چوب را برگرداندن میان شعله ها زبان کشید آتش زبانه کشید و جرقه های زردرنگ برای لحظه‌ای پرت شدند طرفش. به خوابی که شب قبل دیده بود فکر کرد توی خواب داشت میان باغ‌های اصغرآباد راه می رفت سبز بودن درختان تنومند بوی میوه می‌دادند بوی سیب سبز و ترش گردو گیلاس خوشش آمده بود از نسیم خنکی که آرام می وزید دراز کشیده بود روی علف های نورس چشم بسته بودن نفس کشیدنی عمیق بعد به یکباره احساس کرده بود دستهایش آتش گرفتن از جا بلند شده بود و میرزا را دیده بود لاغر مردنی مثل همیشه گم توی کت و شلوار گشاد شب یک مشت استخوان میرزا دستش را گاز گرفته بود هنوز هم میخواست گاز بگیرد میرزا چی شده. چرا اینطور می کنی. میرزا چرا اینقدر لاغر شده. میرزا اما چیزی نمیگفت فقط هجوم می‌آورد تا گاز بگیرد دندان‌هایش درشت شده بود خواسته بود از دست میرزا فرار کند دستپاچه سراسیمه فرار کند و برود روی یکی از درختها جایی که دست میرزا بهش نرسد درختی بلند اما همه جا به یکباره بیابان شده بود تاریک خشک سیاه.بانک کتاب بيستک شما را به خواندن اين کتاب دعوت ميکند. بانک کتاب بيستک امکان خريد اينترنتي کتاب‌هاي مختلف را با ?? تا ?? درصد تخفيف و ارسال رايگان فراهم مي‌سازد. معمولا هيچ گزينه‌اي در کنار کيفيت کالاي اجناس يک فروشگاه به جز تخفيف، نمي‌تواند سيلي از مشتريان را به سوي خود به راه بياندازد؛ به‌خصوص اگر اين تخفيف مربوط به فعاليت خريد و فروش کتاب‌هاي کمک درسي و کنکوري باشد که نياز مبرم اين ماه‌هاي پاياني سال براي بچه‌هاي کنکوري است. در چنين وضعيتي نقش پُررنگ بانک کتاب‌هايي همچون بانک کتاب بيستک، بسيار نمايان مي‌شود. بانک کتاب بيستک با تخفيف‌هاي فراوان و تنوع محصولات در جهت ايجاد آرامش براي دانش‌آموزان و کنکوري‌هاي عزيز در شرايط ويژه‌ي روزهاي پاياني پاييز، زمستان خوبي را براي دانش‌آموزان عزيز رقم زده است.