افق
product-details

غریبه نشر جامی

کتاب غریبه انتشارات جامی

کدکالا: 7380
بازدید: 1,148 بار
وضعیت: بزودی
مجموعه اصلی: داستان و رمان
زیرمجموعه: ادبیات و داستانی

عنوان: خرید کتاب غریبه انتشارات جامی
 کتاب غریبه از مجموعه کتاب‌های انتشارات جامی می باشد که در قسمت ابتدایی آن این چنین آمده است. حدود ساعت ۱۱ لوسیل هندرسون متوجه شد که مهمانی او به سرعت به اوج موفقیت می‌رسد بنابراین در حالی که به جک دلوری لبخند میزد به مکانی نگریست که آدنا فیلیپس از ساعت ۸ روی صندلی بزرگ سرخ نشسته بود سیگار میکشید به مهمانان خیرمقدم می‌گفت و کاملا مراقب بود مردان جوان هنگام ورود دچار مشکلی نشوند. لوسیل هندرسون پس از اینکه آدم ها را در جای خود یافت تا جایی که لباس های تنگ اجازه می‌داد نفسی بلند بر کشید و سپس افراد جوانی را که توسط او به صرف نوشابه تهیه شده توسط پدرش دعوت شده بودند تحت نظر گرفت. آنگاه به سوی مکانی طرفی که ویلیام جیمسون پسر حضور داشت ناخن های خود را می جوید و به دخترکی مو طلایی می‌نگریست که روی زمین کنار سه جوان اهل راتگرز نشسته بود. لوسیون هندرسون پیش رفت دست ویلیام جیمسون پسر را گرفت و گفت. سلام بیا می خواهم تو را با کسی آشنا کنم. چه کسی. دختری فوق العاده. جیمسون در همان حال که به‌دنبال دخترک در سالن به راه می‌افتاد می کوشید ریشه ناخن انگشت شست خود با دندان اصلاح کند. لوسیل هندرسون گفت. ادنا عزیزم دلم می خواهد با بیل جیمسون آشنا بشوی این هم آدنا فیلیپس. شما دو پرنده پیش تر با هم ملاقات کرده اید. آدنا به بینی بزرگ دهان آویخته و شانه های باریک جیمسون نگریست و پاسخ داد. نه. آنگاه به پسرک گفت. خیلی خوشحالم که با تو ملاقات می کنم. جیمسون نیز در همان حال که همچنان دخترک موطلایی نشسته بر زمین را زیر نظر داشت گفت. از آشنایی با تو خوشوقتم. لوسیل گزارش داد بیل یکی از دوستان بزرگ خوب جک دلوری است. جیمسون گفت البته او را به درستی نمی شناسم. خوب دیگر باید بروم شما دونفر را بعد میبینم. آدنا گفت زیاد سخت نگیر آنگاه به بیل گفت چرا نمی نشینی. جیمسون پاسخ داد نمی دانم همه مدت شب نشسته بودم. آدنا گفت نمی دانستم از دوستان‌خوب جک دلوری هستی آدم بزرگی است  مگرنه. آه. بله انسان خوبی است البته حدس میزنم زیاد او را نمیشناسم هرگز دنبال همراهان او را نیافتاده. آه. واقعا فکر می‌کنم شنیدم که لو می گفت تو از دوستان خیلی خوبه که او هستی. بله گفت ولی من آن مرد را به درستی نمی شناسم تصمیم گرفتم به خانه بیایم و تا دوشنبه بمانم در واقع نمی خواستم در این تعطیلات آخر هفته به خانه برگردم. آدنا گفت آه ولی این مهمانی مال جوانان از ساق پای شامگاه. چه گفتی. ساق پای شامگاه می خواهم بگویم هنوز خیلی زود است. جیمسون گفت بله ولی امشب هم نمی خواستم بیایم یعنی در اواخر این هفته حتی برنامه بازگشت به خانه هم نداشتم. آدنا گفت ولی می گویم که هنوز خیلی زود است. میدانم ولی.... خوب برنامه تو چیست. ناگهان از انتهای سالن صدای خنده دختر کوتاه اندام مو طلایی فضا را انباشت و سع جوان اهل راتگرز با نگرانی به او نگریستند. آدنا تکرارکرد پرسیدم برنامه تو چیست‌. آه نمیدانم در مورد توصیف چند کلیسای جامع. کلیسای جامع اروپا در درست نمی دانم. خواب می خواهم بدانم تو چه باید بکنی. نمی دانم قرار است انتقاد کنم نوعی نقد که بخشی از آن نوشته شده. باز هم صدای خنده دخترک مو طلایی و همراهان به گوش رسید.بانک کتاب بيستک شما را به خواندن اين کتاب دعوت ميکند. بيستک کتاب امکان خريد اينترنتي کتاب‌ کمک درسي و کتاب هاي عمومي رمان و داستان را با تخفيف و ارسال رايگان فراهم مي‌سازد. معمولا هيچ گزينه‌اي در کنار کيفيت کالاي اجناس يک فروشگاه به جز تخفيف، نمي‌تواند سيلي از مشتريان را به سوي خود به راه بياندازد؛ به‌خصوص اگر اين تخفيف مربوط به فعاليت خريد و فروش کتاب‌کمک درسي و کنکوري باشد که نياز مبرم اين ماه‌هاي پاياني سال براي بچه‌هاي کنکوري است. در چنين وضعيتي نقش پُررنگ بانک کتاب‌هايي همچون بانک کتاب بيستک، بسيار نمايان مي‌شود. بانک کتاب بيستک با تخفيف‌هاي فراوان و تنوع محصولات در جهت ايجاد آرامش براي دانش‌آموزان و کنکوري‌هاي عزيز شرايط ويژه‌رقم زده است.