ربه کا نشر لیدا
کدکالا: 7894
بازدید: 1,543 بار
وضعیت: موجود نیست
مجموعه اصلی: داستان و رمان
زیرمجموعه: ادبیات و داستانی
از زبان نویسنده ی این کتاب میخوانیم. امروز حدود ۴۰ سال است از اولین چاپ داستانم ربه کا میگذرد. گرچه پیش از آن چهار رمان نوشته بودم به نام های روح محبوب و دیگر هرگز جوان نخواهم شد و پیشرفت جولیوس و هتل جامائیکا. همچنین دو زندگی نامه هم نوشته ام به نام های تصویر جرالد و دوموریه ها. داستان ربه کا در آمریکای شمالی و اروپا و آفریقا بسیار مورد استقبال قرار گرفت. علتش را خودم هم نمی دانم. درست است که من در طی نوشتن داستان خودم را غرق در شخصیت ها و خصوصاً راوی داستان نمودهام ولی این اتفاق ناخوداگاه و بدون کنترل من به عنوان نویسنده بود. در واقع تا لحظهای که داستان پایان یافت آن چنان محو در داستان بودم که خود واقعی ام را گم کرده بودم و البته وقتی کتاب را بستم دیگران آن خود قبلی نبودم برای همیشه عوض شده بودم. مشکلی که پس از نشر ربه کا داشتم این بود که هزاران نامه از سرتاسر جهان دریافت میکردم. خواننده هایم پرسیده بودند که داستان از کجا نشأت گرفته و شخصیت ها از کجا آمده اند. پرسیده بودند چرا هیچ وقت اسم قهرمان زن داستان ذکر نمی شود. جواب سوال آخری بسیار ساده است من به یک نفر یا یک شخص نمی اندیشیدم. خواننده خودش شخص اول داستان می شود و پیش میآید و راوی یک فرد دیگر نیست که اسم داشته باشد. وقتی داستان را شروع می کردم سی ساله بودم و در ابتدا خلاصهای از فصل های مورد نظرم را به سرعت نوشتم. حالا ۷۴ ساله هستم و خاطراتی دارم که هر لحظه در ذهنم کمرنگ تر می شوند. بابت این فراموشی باید از شما خواننده محترم عذر خواهی کنم ولی چه کنم که دست خودم نیست. راوی داستان از ابتدا تا انتها بی نام بود ولی سر پیشخدمت خانوم دنورس را طی نگارش کتاب بدجنس تر و بد ذات تر کردم. چرایش را نمیدانم. این را می دانم که آخر داستان را بارها و بارها به کلی تغییر دادم و به ابتدا ربطش دادم و دوباره عوض کردم. تا اینکه بالاخره تمام شد و داستان به پایان رسید. عنوان کتاب ربه کا با خودم فکر میکردم حتماً ناشرم ویکتور گولانز فکر میکند اسم احمقانهای برای کتاب برگزیدهام. خوشبختانه نه او و نه خوانندگان هرگز در مورد اسم کتاب انتقادی نداشتند. یک سال پس از انتشار داستان موفقیت آن در فروش چشمگیر شد و سپس نسخه فیلمنامه اش به فروش رفت. تا اینکه سال ۱۹۳۹ جنگ آغاز شد. دوباره از آن شهر کوچ کردیم و به شهر دیگری رفتیم تا تامی در دانشکده ارتش تدریس کند. من به کلی ربهکا را فراموش کردم درحالی که خوانندگان آن را از یاد نبرده بودند. شاید به خاطر اینکه داستان مردم پسندی بود که هشت سال بعد از من خواسته شد درمورد کتابی به نام روستایی مقاله ای بنویسم. من عنوان مقالهام را خانه سحرآمیز گذاشتم که در انتهای همین کتاب پیشرو آن را مطالعه خواهید کرد.
بانک کتاب بیستک امکان خرید اینترنتی کتابهای مختلف را با ۲۰ تا ۵۰ درصد تخفیف و ارسال رایگان فراهم میسازد.
معمولا هیچ گزینهای در کنار کیفیت کالای اجناس یک فروشگاه به جز تخفیف، نمیتواند سیلی از مشتریان را به سوی خود به راه بیاندازد؛ بهخصوص اگر این تخفیف مربوط به فعالیت خرید و فروش کتابهای کمک درسی و کنکوری باشد که نیاز مبرم این ماههای پایانی سال برای بچههای کنکوری است. از طرفی با وجود شرایط کرونایی امروز شنیدن خبرهای تخفیفی اجناس بهصورت حضوری، میل به خرید را به خاطر خطر سلامتی، کاهش میدهد؛ اما در چنین وضعیتی نقش پُررنگ بانک کتابهایی همچون بانک کتاب بیستک، بسیار نمایان میشود. بانک کتاب بیستک با تخفیفهای فراوان و تنوع محصولات در جهت ایجاد آرامش برای دانشآموزان و کنکوریهای عزیز در شرایط ویژهی روزهای پایانی پاییز، زمستان خوبی را برای دانشآموزان عزیز رقم زده است.