افق
product-details

بگو ما هم بخندیم 4 نشر پیدایش

مولف شهرام شفیعی انتشارات پیدایش

کدکالا: 10453
بازدید: 866 بار
وضعیت: بزودی
مجموعه اصلی: داستان و رمان
زیرمجموعه: سبک زندگی

گزیده ای از کتاب بگو ما هم بخندیم ۴ نشر پیدایش بگذارید کودکان در دنیای لطیفه های اطرافشان غرق شوند و هیجان مردم این دنیا را تجربه کنند چیپس پنیری مامان به پژمان گفت پژمان جان من اطمینان دارم که تو نمیخواستی یواشکی از توی کیف پدرت پول برداریم و برای خودت ۸۰ بسته چیپس پنیری بخری توضیح بده چی شد که این کار را کردی پژمان گفت من هیچ وقت چنین قصدی نداشتم همش از روزی شروع شد که چیپس پنیری به بازار آمد دمپایی آشپزی نیلوفر خانم اصلا خوب نبود بدترین غذایش هم سوپ هویج بود زمان هرشب سوپ هویج درست می کرد با این حال شوهرش همیشه سوپ بد مزه را می خورد چیزی نمی گفت یک شب موقع خوردن صبح نیلوفر خانم گفت امروز دمپایی پلاستیکی هم افتاد توی این سوپ و چهار ساعت پخت به نظرت مزه سوپش عوض شده شوهرش گفت بله بهتر شده ریاضی آن موقعی که معلم بودن دانش آموزی داشتم که هیچ چیز از ریاضی نمی دانست یک بار به او دو هفته وقت دادم تا برای امتحان ریاضی آماده شود میروی خانه و کتاب ریاضیات را برمیداریم دو هفته دیگر برای امتحان ریاضی از اتاقت بیرون می آیی آن دانش آموز در این دو هفته به صورت شبانه‌روزی درس خواند و زحمت کشید اما باز هم در امتحان ریاضی صفر گرفت می‌دانید چرا چون که اشتباهی کتاب علوم را برداشته بود کیمیاگری کیمیاگران ۵۰۰ سال زحمت کشیدند و نتوانستند مصر را به طلا تبدیل کنند اما مادرم در نیم ساعت به بازار رفته حقوق پدرم را به طلا تبدیل کرد تفاوت مشتری رستوران و شروع کرد به خوردن عدس پلو و دو تا از دندان هایش شکست پیشخدمت را صدا زد و گفت بگو ببینم این عدس پلو که توی یک بشقاب زیبای قرمز رنگ ریخته شده با چهار مشت سنگریزه چقدر تفاوت دارد پیشخدمت گفت به اندازه یک بشقاب زیبای قرمز رنگ بیماری عجیب آقای خیلی چاقی پیش دکتر نفت تا لاغر شود دکتر گفت هر چیزی دوست داری بخر و بخور فقط هر وقت می خواهی بروی خوراکی بخری باید یک طوطی روی سرت بگذاری این باعث می شود که خجالت بکشی و وارد مغازه ها نشوید آقای همین کار را کردم اما لاغر نشد چون طوطی را روی سرش می‌گذاشت به مغازه می رفت در طوطی می گفت سلام لطفاً ۸۰ ساندویچ همبرگر با سه تا نوشابه به من بدهید من یک بیماری عجیب دارم وقتی از تخم بیرون آمدم غده‌ای به شکل یک آدم به پاهایم چسبیده بود لازانیا مشتری یک رستوران بزرگ و با شکوه پیش رئیس آن رستوران رفت و گفت من همیشه اینجا لازانیا میخورم ولی این بار لازانیای شما خیلی سفت بود و رنگش هم مثل همیشه نبود الان سه روز است که دل درد دارم رئیس رستوران برای بررسی موضوع به آشپزخانه رفت کم کم صدای دعوای اوباشد شنیده شد آشپز به رئیس گفت اگر حقوقم را زیاد نکنید باز هم با لباس غواصی طلا زانیا درست می کنم گاو ما هندی ها به گاو ها احترام زیادی می گذاریم ما هرگز به گاو شلاق نمیزنیم زن انگلیسی گفت ما انگلیسیها هم به گاو احترام می‌گذاریم و هرگز یک انگلیسی به همبرگرش سس نمیزند
نویسنده: شهرام شفیعی
 بانک کتاب بیستک خرید آنلاین کتاب بگو ما هم بخندیم چهار نشر پیدایش از سری کتاب های سبک زندگی را به شما دوستان توصیه می کند
گاهی اوقات تجربه‌ی یک بار خرید از بانک کتابی با مزایای ویژه می‌تواند مسبب عادت همیشگی برای سایر خریدهای اینترنتی شود. حال اگر افراد مراجعه‌کننده بدانند که بعد از ارسال سفارش کتاب حتی از نوع کمیاب‌ترین آن به بانک کتاب بیستک، در کمترین مدت، سفارشات را درِ منزل تحویل می‌گیرند، بی‌شک در ادامه‌ی راه خرید خود، بانک کتاب بیستک را به فراموشی نخواهند سپرد.