افق
product-details

نامه نشر آموت

نویسنده: کاترین هیوز و مترجم: سودابه قیصری انتشارات آموت

کدکالا: 7266
بازدید: 888 بار
وضعیت: بزودی
مجموعه اصلی: داستان و رمان
زیرمجموعه: ادبیات و داستانی

گزیده ای از کتاب نامه نشر آموت مارس ۱۹۷۳ حتم داشت که این دفعه می میرد می‌دانست که چند ثانیه بیشتر نمانده و در سکوت دعا می خواندند که پایانش هرچه زودتر برسد می توانست خونگرم بر چسبنده را که از گردن تا پشت کمر جاری شده بود احساس کند وقتی همسرش سر او را به دیوار کوبید صدای وحشتناک شکستن جمجمه خود را شنیده بود چیزی مثل تکه های سنگریزه را در دهانش احساس می‌کرد می دانست که دندان است و ناامیدانه تقلا می‌کرد آن را به بیرون توقف کند دستان مرد چنان محکم دور گردنش را فشار می داد که نفس کشیدن یا تولید هر صدایی را غیر ممکن می کرد شش هایش در تقلای دریافت اکسیژن فریاد می‌زدند و فشار پشت کره چشمانش انقدر زیاد بود که مطمئن بود هر لحظه از هدف بیرون می‌پرند سرش می چرخید و سپس خوشبختانه بیهوش شد صدای زنگ مدرسه را که مدت های مدید از یاد برده بود شنید و ناگهان دوباره پنج سال شد صدای بقیه بچه ها در صدای مداوم زنگ مدرسه تقریباً محو می شد وقتی برای توقف آنها فریاد زد متوجه شد که بالاخره صدایی از گلویش خارج شد لحظه‌ای به سقف اتاق خیره شد و سپس با چشمانی نیمه بسته به ساعت شماطه دار ای که او را از خواب بیدار کرده بود نگاه کرد عرق سردی ستون فقراتش را لرزاند سفت به رختخواب چسبید و ملحفه ها را تا چانه اش بالا کشید و تا چند ثانیه بیشتر از گرمای آن بهره‌مند شود و بعد از آن کابوس قلبش هنوز می زد و به آرامی از دهان نفس می‌کشید نفس گرم شدن در هوای منجمد اتاق خواب شناور شد با تلاشی حقوق انسانی خود را از تخت خواب بیرون کشید و وقتی پاهای لختش کف چوبی یخ زده را لمس کرد از جا جست از گوشه چشم به ریک نگاه کرد که خوشبختانه عمیقا در خواب بود و در اثر بطری ویسکی ای که شب قبل خورده بود خروپف می کرد نگاه کرد تا مطمئن شود سیگار هایش هنوز روی پاتختی باشد اگر صبح هنگام بیدار شدن سیگارش را پیدا نمی کرد بدون شک آن روی سگش بالا می آمد به آرامی به درون دستشویی خزید و در را بست حتماً انفجاری عظیم تر ار هیروشیما لازم بود تا ریک را بیدار کند ولی تینا نمی خواست هیچ خطری را بپذیرد طشتی را پر از آب کرد که طبق معمول بسیار سرد بود واهی مجبور بودند بین پرداخت هزینه کنتور و سیر کردن شکم خود یکی را انتخاب کنند ریک شغل خود را به عنوان راننده اتوبوس از دست داده بود برای همین پول زیادی برای پرداخت هزینه وسایل گرمازا نداشتند در سکوت ذهنش تینا فکر کرد پولشان فقط برای نوشیدن سیگار کشیدن و قمار کردن کافیست به طبقه پایین رفت کتری را پر کرد و روی اجاق گذاشته پسر روزنامه فروش آمده و رفته بود و تینا روزنامه‌ها را از توی جعبه برداشت روزنامه سان برای خودش و زندگی ورزشی برای ریک عناوین توجهش را جلب کرد آن روز روز مسابقه بزرگ ملی بود از فکر همه پولی که ریک روی اسب ها شرط بندی می‌کرد بر خود لرزید و شانه‌هایش خم شد شکی نبود که تا موقع ناهار ریک هنوز بیش از حد مست است که بتواند بیرون برود و از دلال شرط بندی بلیط بخرد و حتماً باید تینا میرفت و این کار را به جای او انجام می داد فروشگاه شرط بندی جفت فروشگاه خیریه بود که تینا روزهای شنبه در آن کار می کرد و دلال آن گراهام طی سال ها به دوست صمیمی او تبدیل شده بود به رغم شغل تمام وقت به عنوان تندنویس در دفتر بیمه تینا همیشه مشتاق روز کاری در فروشگاه خیریه بود ریک به او گفته بود مسخره است که به جای کار در فروشگاهی مناسب و گرفتن دستمزد بیشتر برای خانواده به طور داوطلب وقتش را در میان آدم های مرده به گذراند اما برای تینا این بهانه‌ای بود تا از ریک دور باشد و از گفت و گو با مشتری ها لذت ببرد و مکالمه‌ای عادی داشته باشد نه اینکه مراقب هر کلمه‌ای باشد که میگوید...
نویسنده: کاترین هیوز
 مترجم: سودابه قیصری
 بانک کتاب بیستک خرید آنلاین کتاب نامه نشر آموت از سری کتاب‌های ادبی و داستانی به شما علاقه مندان پیشنهاد می‌کند
گاهی اوقات تجربه‌ی یک بار خرید از بانک کتابی با مزایای ویژه می‌تواند مسبب عادت همیشگی برای سایر خریدهای اینترنتی شود. حال اگر افراد مراجعه‌کننده بدانند که بعد از ارسال سفارش کتاب حتی از نوع کمیاب‌ترین آن به بانک کتاب بیستک، در کمترین مدت، سفارشات را درِ منزل تحویل می‌گیرند، بی‌شک در ادامه‌ی راه خرید خود، بانک کتاب بیستک را به فراموشی نخواهند سپرد.