افق
product-details

بیلی نشر شمشاد

نویسنده: آنا گاوالدا و مترجم: شهرزاد ضیایی انتشارات شمشاد

کدکالا: 7342
بازدید: 1,072 بار
وضعیت: بزودی
مجموعه اصلی: داستان و رمان
زیرمجموعه: ادبیات و داستانی

عنوان: خرید کتاب بیلی انتشارات شمشاد
کتاب بیلی از مجموعه کتاب‌های انتشارات شمشاد می باشد. در بخش ابتدایی کتاب آمده است: برای اولین بار بعد از مدت‌ها دیگران نگاه ملامت آمیز را بر چهره نداشت و فکر اینکه شاید دردش کمی کمتر شده از دلم را قرص کرد ما به هر طریقی که شده آن را مصیبت را پشت سر می‌گذاشتیم این امر اجتناب ناپذیر بود ما این همه راه طی نکرده بودیم تا نسخه کوچک در حیات وحش را در گودالی واقع بر لوزر اجرا کنیم. محال بود چنین اتفاقی واقعاً خجالت آور بود داشتم شرایط را دوباره بررسی می کردم اول از همه اینکه آنها گرگ نبودند بلکه صدای پرنده بود جغد یا یک چنین چیزی به علاوه هیچ کس از چند استخوان شکسته نمی مرد او تب نداشت خون از دست نداده بود درست است که از درد شکایت می‌کرد اما جانش در خطر نبود بهترین کاری که میشد انجام داد این بود که بخوابم تا انرژی ام را بازیابم و فردا سپیده دم از این جا می‌رفتم. از آن جنگل پلید رد میشدم از آن کوه کثافت بالا می رفتم و با یک بالگرد به این خراب شده باز می‌گشتم همین دیگر جایی برای بحث باقی نمی‌ماند صادقانه قسم میخورم که به بدن بی خاصیتم مکانی می‌دهم و از این جملات نجات پیدا می کنم. چون تجربه کوهنوردی با آن خانواده چپ و راست چپ و راست با آن الاغ های احمق و بارهای روی دوششان فقط برای دو دقیقه جذاب بود. متاسفم آقایان اما همه این مزخرفات مربوط به کوهنوردی برای ما گند بود صدایم را می شنوی عزیزم شنیدی که گفتم می توانی روی زندگی ات شرط‌ ببندی که تا زمانی که من زنده‌ام نمی‌گذارم آخرین نفست را در این جهنم دره بکشی محال است ترجیح می دهم بمیرم. کش و قوسی به بدنم دادم زیر لب غر زدم و بعد بلند شدم تا جای خواب مرتب کنم سنگ هایی که در پشتم فرو می رفت را به کناری پرتاب کردم و مثل یک مجسمه خوابیده خودم را کنار او جا دادم. اما نمی توانستم بخوابم عفریته های کوچک توی سرم زیادی اسید پاشی کرده بودند. انگار توی مغزم یک گروه فلوت و یک گروه تکنو همخوانی راه انداخته بودند جهنم که می‌گویند همین بود. آنقدر تمرکز کرده بودم که دیگر حتی صدای فکرهای خودم را هم نمی شنیدم به هر چقدر هم که خودم را به خود می چسباند و او را در آغوشم فشار می دادم بازهم سردم بود وجودم یخ زده بود دیجی عبوس توی سرم با آن آهنگ هایی که اجرا می کرد همان سه تا نورون شجاعتی که برایم باقی مانده بود را هم از بین می‌برد بنابراین چند قطره اشکی که لجباز از چشم هایم فرو ریخت. اه لعنتی واقعاً کنترلم را از دست داده بودم برای اینکه جلوی ریزش اشک ها را بگیرم سرم را به سمت آسمان گرفتم و بعد.... زبانم به خاطر ستاره ها نبود که بند آمده بود ما تعداد زیادی از آنها را در طول سفر دیده بودیم چیزی که برایم غیرقابل وصل بود رقص آرایی آنها بود انگار یکی پس از دیگری با ضربه خاصی چشمک میزند من هیچ وقت نمی توانستم تصور کنم که چنین چیزی ممکن است. آنقدر درخشان بودند که انگار هنوز رنگ و جلای روی آنها خشک نشده بود درست مثل ال ای دی عروسک های نو که تازه از جعبه درآمده اند درست مثل اینکه کسی نور تمام چراغ های آسمان را زیاد کرده بود. به راستی که.... باشکوه بود. ناگهان احساس کردم که تنها نیستند و به سمت فرنک چرخیدم تا صورتم را با شانه ی او پاک کنم. آه بله کمی معرفت داشته باش قدرنشناس زمانی که خدا به خاطر تو آسمانش را چراغانی می کند باید دست از گریه و زاری برداری. آسمان ها هم مثل اقیانوس ها جزر و مد دارند یا این نمایش فقط برای من بود یک هدیه سخاوتمندانه از سوی راه شیری و فقط برای من یا نکند یک دسته پری از آسمان آمده بود تا پودرهای طلایی شان را روی سر من بریزند تا فردا توان مبارزه داشته باشم. این پری ها از همه جا آمده بودند و به نظر می رسید شب را گرم تر کرده بودند در میان تاریکی بودم اما حس می کردم که دارم آفتاب میگیرم انگار دنیا وارونه شده بود انگار دیگر ته یک گودال در حال نالیدن از بدبختی هایم نبودم بلکه روی یک سکو بودم..... بله هر چقدر هم که پست شده بودم راستی چقدر خوب به طور خلاصه می شد گفت با آسفالت یکی شده بودم. باز هم پیروزی از آن من بود. من در یک کنسرت فضای باز بزرگ بودم مثل کنسرتهای زنیت از آن کنسرت هایی که از این سر دنیا تا اون سر دنیا برگزار می شد درست وسط یک آهنگ معروف که برایش فندک روشن می کنی و در دستت تکان می‌دهی با وجود تمام این ها باید نشان می‌دادم که لیاقت این منظره و هزاران شمع جادویی که فرشتگان به سمتم گرفته بودند را دارم.
بانک کتاب بیستک شما را به خواندن این کتاب دعوت میکند. بانک کتاب بیستک امکان خرید اینترنتی کتاب‌های مختلف را با ۲۰ تا ۵۰ درصد تخفیف و ارسال رایگان فراهم می‌سازد. معمولا هیچ گزینه‌ای در کنار کیفیت کالای اجناس یک فروشگاه به جز تخفیف، نمی‌تواند سیلی از مشتریان را به سوی خود به راه بیاندازد؛ به‌خصوص اگر این تخفیف مربوط به فعالیت خرید و فروش کتاب‌های کمک درسی و کنکوری باشد که نیاز مبرم این ماه‌های پایانی سال برای بچه‌های کنکوری است. در چنین وضعیتی نقش پُررنگ بانک کتاب‌هایی همچون بانک کتاب بیستک، بسیار نمایان می‌شود. بانک کتاب بیستک با تخفیف‌های فراوان و تنوع محصولات در جهت ایجاد آرامش برای دانش‌آموزان و کنکوری‌های عزیز در شرایط ویژه‌ی روزهای پایانی پاییز، زمستان خوبی را برای دانش‌آموزان عزیز رقم زده است.