افق
product-details

دیالوگ نشر آگه

کتاب دیالوگ انتشارات آگه

کدکالا: 7402
بازدید: 908 بار
وضعیت: بزودی
مجموعه اصلی: داستان و رمان
زیرمجموعه: ادبیات و داستانی

عنوان: خرید کتاب دیالوگ انتشارات آگه
 کتاب دیالوگ از مجموعه کتاب‌های انتشارات آگه می باشد که در بخش ابتدایی کتاب آمده است. سی و هفت هشت ساله بودم و به قول یکی از همکارانم در آستانه چهل سالگی که متوجه شدم پول را نمی شناسم و یاد روزی افتادم که برای واریز برای واریز اولین پول یا اولین پیش پرداخت یا چنین چیزی جهت خرید خودرو به بانک رفتم یا اولین ودیعه در برگه ای که از نمایندگی فروش خودرو گرفته بودم به دقت قید شده بود که چقدر باید واریز کنم. خواندم از ۲۰۰ میلیون و ۳۶۳ هزار و ۴۰۱ ریال باید واریز می‌کردم. ترجمه شده های حقوق ماهیانه امنیتی پانزده شانزده سال کارمندی توی حسابمان جایی که حقوق هایمان را می ریزند بر هم اضافه و اضافه شده بود و حالا انگار کمی کمتر یا بیشتر از ۲۰۰ میلیون و ۳۶۳ هزار و ۴۰۱ ریال در حسابم داشتم و نظر می رسید که حالا دیگر می‌توانم مالک یک خودرو باشم. باید از یک بانک برداشت می کردند و به بانکی دیگر که توسط نمایندگی فروش خودرو تعیین شده بود واریز می کردم. روزی در پاییز هوا خاکستری بود سرد هم بود کمی. باد خفیفی هم می وزید و تک برگ های سیاه جا مانده در شاخه ها را به نرمی میلرزاند. اولین بار بود که می خواستم از یک بانک پول برداشت کنم نه عین کشاورزی که در تابستان محصولات باغش را برداشت می‌کند و به بانکی دیگر همان که نمایندگی فروش خود را تعیین نموده بود ۲۰۰ میلیون و ۳۶۳ هزار و چهارصد و یک ریال پول را یکجا واریز نمایم قبل از اینکه کارت الکترونیکی بدهند پول را از آن خانمی که درب آن کار می کرد و آن طرف یک میز چوبی بسیار طولانی و بلندی نشست می گرفتم و می گذاشتم توی یکی از جیب هایم جیب کتم مثلاً. میز بزرگی که از یک این سوی بانک به سوی دیگرش کشیده می‌شد و پیشتر ها من را درگیر این سوال کرده بود که کارمندان بانک چگونه به آن سوی میز بزرگ چوبی بی در رفته اند. این که توی حسابم ۲۰۰ میلیون و ۷۴۰ هزار و ۵۰۶ ریال پول داشتم همین خانم به من گفت همان که یک خال کوچک هم سمت چپ لبش داشت. گفت پس انداز خوبی دارید نمی خواهید از آن استفاده کنید گفتم چی. گفت پس انداز خوبی دارید و بعد نگاهی به مانیتور کامپیوتر انداخت و چنین چیزی گفت ۲۰۰ میلیون و ۷۴۰ هزار و ۵۰۶ ریال توی حساب تان دارید و بعد گفت که سپرده بردارید یا با وام گذاری کنید. پرسیدم می توانم با آن ماشین بگیرم گفت مگر ندارید. گفتم چی ندارم گفت ماشین. گفتم نه وقتی حرف می زد آن خاله گوشه سمت چپ لبش می جنبید عین توپی که توی حوض افتاده باشد و وسایل آن موج های آب به نرمی بجنبد. گفت باید از نمایندگی‌های فروش خودرو بپرسید حتماً با این پول می توانید ماشین بخرید. ماشین را دوست داشتم دوست داشتم سوارش که میشوم پنجره را باز کنم و آرنج دست چپم را بگذارم روی لبه پنجره و بعد از ظهرها بعد از اداره و خوردن ناهار بروم توی یکی از همین جاده های خلوت اطراف شهر و رانندگی کنم و رانندگی کنم گاهی تند گاهی تند. با خودم می گفتم حتما کارمندان‌بانک همیشه در بانک و در آن سوی میز بزرگ و دراز چوبی زندگی می کند و مطلقاً نیازی ندارند که به این سوی میز بیایند چندین بار دیده بودم که کارمندان بانک در آن سوی میز بزرگ علاوه بر چای غذا هم میخورند یا حتی سیگار می‌کشند و به مشکلات زندگی شان فکر می کنند. گاهی البته از کارمندهای دیگر بانک هم پول می‌گرفتم از همان مردهایی که کت و شلوارهای سرمه‌ای می پوشیدند. و پیراهن هایشان هم شبیه هم بود و به آبی میزد. از آنها هم چندین بار پولهایی گرفته بودم یادم هست که یک روز یکی از همین مردها که سیبیل واقعا کلفتی هم دارد پول ها را داد و من گذاشتم توی جیب داخلی کتم و گفتم دستتان درد نکند.بانک کتاب بيستک شما را به خواندن اين کتاب دعوت ميکند. بيستک کتاب امکان خريد اينترنتي کتاب‌ کمک درسي و کتاب هاي عمومي رمان و داستان را با تخفيف و ارسال رايگان فراهم مي‌سازد. معمولا هيچ گزينه‌اي در کنار کيفيت کالاي اجناس يک فروشگاه به جز تخفيف، نمي‌تواند سيلي از مشتريان را به سوي خود به راه بياندازد؛ به‌خصوص اگر اين تخفيف مربوط به فعاليت خريد و فروش کتاب‌کمک درسي و کنکوري باشد که نياز مبرم اين ماه‌هاي پاياني سال براي بچه‌هاي کنکوري است. در چنين وضعيتي نقش پُررنگ بانک کتاب‌هايي همچون بانک کتاب بيستک، بسيار نمايان مي‌شود. بانک کتاب بيستک با تخفيف‌هاي فراوان و تنوع محصولات در جهت ايجاد آرامش براي دانش‌آموزان و کنکوري‌هاي عزيز شرايط ويژه‌رقم زده است.