هاویه نشر مرکز
کدکالا: 7471
بازدید: 905 بار
وضعیت: بزودی
مجموعه اصلی: داستان و رمان
زیرمجموعه: ادبیات و داستانی
عنوان: خرید کتاب هاویه انتشارات مرکز
کتاب هاویه از مجموعه کتابهای انتشارات مرکز می باشد که در بخش ابتدایی کتاب آمده است. رئیس واحد دست مأمور اجرا را فشرد و او را به طرف پله ها هدایت کرد. مأمور اجرا کیف سیاهی را حمل می کرد. رئیس واحد رب دو شامبر پوشیده و موهای سفیدش ژولیده بود. به نظر می رسید تازه بیدار شده. در هنگام بالا رفتن از پله ها گفت خوشحالم که مرکز پس از این همه سال به فکر این واحد افتاده باید به عرضتان برسانم که این واحد به بهترین شکل ممکن اداره می شود. هرچند که او برای مرکز مهم نیست در اینجا چه می گذرد در واقع همیشه نسبت به تقاضاهای ما بی توجه بوده اخیراً درخواست اعزام یک تعمیر کار کرده ام. شیروانی نشت می کند درها بسته نمی شوند لوله ها پوسیده اند. فکر نمیکردم ترتیب اثری بدهند. اگر درست حدس زده باشم جنابعالی برای بررسی نیازهای این واحد آمدهاید. در واقع آنها از کار افتاده اند آنقدر پیر شده اند که حتی نمی توانند میخی را به دیوار بکوبند چطور میشود از آنها توقع کار داشت برای صحبت با آنها باید فریاد کشید. آن روی سکه نگهبانی ما پرستاری از آنهاست. اتاق پذیرایی مشرف به محوطه درندشت ای بود که سروهای بلند آن را حصار میکردند. مبلمانی سبز در اتاق چیده شده بود. در منظر پنجره در دوردست آنها در سایه یک افرای تناور نشسته بودند. از آنجا طرح صورتشان ناپدید بود ولی در تحرک کند جابجا میشدند. رئیس واحد گفت در واقع سالهاست که به سن بازنشستگی رسیدهایم ولی قادر به ترک اینجا نیستیم. این احساس آنها هم است. در سالهای گذشته نامه های آزادی چند نفر از آنها رسید. البته با توجه به نداشتن نام های واقعی آنها و همچنین اختلاف شماره های فهرست قابل دسترس نبودند. با این همه نامه ها را برای آنها خواندیم ظاهراً آنها راضی به ترک اینجا نیستند. انجام وظیفه ما یک مسئولیت جمعی است که آنها خود را در آن سهیم می دانند. در این حال سکوت کرد و به صدای قدم هایی که از سر سرا می آمد گوش داد و با لحنی شبیه به فریاد گفت از اداره مرکزی آمدهاند میخواهند بازرسی کنند. زنی با موهای سفید وارد شد. آرایش غلیظی کرده بود و با چالاکی کاموا می بافت. نگاهی به رئیس انداخت و لبخند زد. رئیس واحد گفت همسرم توبا و خندید. طوری که چین و چروک گونه هایش و هم فشرده شد و گفت تا به حال به یاد داری که معمولی برای بازرسی آمده باشد و به دور دست اشاره کرد و گفت همسرم نسبت به آنها محبت بی شائبه ای دارد. مادر مهربانی است که از فرزندان کهنسال ش پرستاری میکند. آنها همیشه مریضند. مفصل هایشان درد می کند. در واقع به سالهای کودکی خود بازگشته اند همانطور زنجموره میکنند و بهانه میگیرند. مأمور اجرا کیف دستی اش را باز کرد. پرونده کهنه ای را بیرون کشید و گفت من حامل حکم استخلاص آقای م. س هستم و برای ابلاغ به نام برده به اینجا آمده ام. رئیس واحد نگاهی استفهام آمیز به توبا انداخت و گفت شما تا به حال این اسم را شنیده اید. توبا گفت ما هیچ کس را در این واحد به اسم واقعی نمی شناسیم. مامور اجرا گفت قریب به یقین در این واحد حضور دارد شغلش معمار اعلام شده. توبا گفت حالا چه کسی میتواند آقای م. س باشد. مامور اجرا گفت گزارشی مبنی بر مرگ و میر نرسیده. رئیس واحد گفت همه آنها طبق سر جمع فهرست در قید حیات هستند. مامور اجرا در میان کاغذهای کهنه پرونده جستجو کرد و گفت ظاهراً باید ایشان با شماره ۳۷ به این واحد معرفی شده باشند. در این لحظه فریادی بی مهار به گوش رسید. توبا به جایی خیره شد و گوش داد و گفت آقای مقدسی است درد استخوان هاش عود کرده و از جا برخاست. از طبقه دوم پایین رفت و وارد محوطه شد. آنها پشت پنجره ایستاده بودند.بانک کتاب بيستک شما را به خواندن اين کتاب دعوت ميکند. بيستک کتاب امکان خريد اينترنتي کتاب کمک درسي و کتاب هاي عمومي رمان و داستان را با تخفيف و ارسال رايگان فراهم ميسازد. معمولا هيچ گزينهاي در کنار کيفيت کالاي اجناس يک فروشگاه به جز تخفيف، نميتواند سيلي از مشتريان را به سوي خود به راه بياندازد؛ بهخصوص اگر اين تخفيف مربوط به فعاليت خريد و فروش کتابکمک درسي و کنکوري باشد که نياز مبرم اين ماههاي پاياني سال براي بچههاي کنکوري است. در چنين وضعيتي نقش پُررنگ بانک کتابهايي همچون بانک کتاب بيستک، بسيار نمايان ميشود. بانک کتاب بيستک با تخفيفهاي فراوان و تنوع محصولات در جهت ايجاد آرامش براي دانشآموزان و کنکوريهاي عزيز شرايط ويژهرقم زده است.